آسیب های فمینیسم بر خانواده
وارد فرهنگ و مسائل اجتماعی خویش سازند، توالی فاسد، و مشکلات مضاعفی را به دنبال خواهد داشت؛ زیرا فمینیسم، ثمره طبیعی تغییرات اجتماعی جوامع غربی است؛ و زن مسلمان با بهرهمندی از فرهنگ غنی اسلام نیازی به این تحول نداشته و پیروی از آن، جز گسیختگی فرهنگی و از خود بیگانگی ثمری نخواهد داشت.
به گفته شهید مطهری، نهضت اسلامی زن با نهضتی که در مغرب زمین روی داد، از دو نظر تفاوت بنیادی دارد: «اول در ناحیه روانشناسی زن و مرد است، که اسلام اعجاز کرده است. دوم اینکه اسلام، در عین آنکه زنان را به حقوق انسانیشان آشنا کرد و به آنها شخصیت و هویت و استقلال داد؛ هرگز آنها را به تمرد و عصیان و طغیان و بدبینی نسبت به جنس مرد وادار نکرد».3 در مجموع، بر اساس گرایشهای فمینیستی مختلف، مهمترین آسیبهای این جریانها را میتوان چنین برشمرد.
آسیب های فمینیسم بر خانواده
تزلزل نهاد خانواده.
از آنجا که روح حاکم بر جنبش فمینیسم، رفع محدودیتهای مبتنی بر جنسیت است، سبب گسسته شدن نظام خانواده شده، روابط سرد و بیروحی را جایگزین مودت و رحمت، صفا و صمیمیت مینماید. به گونهای که حتی در برخی جوامع، سلامت نسل بشر تهدید شده، و نقشهای مقدسی همچون باروری، زایش و پرورش فرزند به دیده تحقیر نگریسته میشود؛ و تئوریهایی همچون معاشقه آزاد، مادر میانجی، ازدواج سهامی و… مطرح میگردند.
طرح این تئوریها، آسانترین راه برای رهایی از اسارت ازدواج تلقی شده است. از نظر آنان، تنها ثمره همزیستی زن و مرد که بر مبنای آن، مسئولیتی متوجه طرفین نمیشود، بر آورده شدن نیازهای جنسی است. الگوی ازدواج زن و مرد قابل تحقیر است؛ ولی الگوهای زندگی مشترک زن با زن و یا مرد با مرد قابل تحسین؛ زیرا به اعتقاد فمینیستها، شالوده خانواده بر پایه ظلم مرد پایهریزی شده است. بدین ترتیب، زندگی مشترک زن و مرد نمیتواند الگوی برتر باشد.
هر چند این شعارها، موجب تحریک و تهییج زنان شده، آنان را به عرصه اجتماع سوق داد؛ اما دیری نپائید که زن، نقش مادری و همسری خویش را از دست داد؛ و فعالیتهای خانگی او بیارزش تلقّی شد.
بر همین اساس، فمینیستهای لیبرال نسبت به فعالیتهای خصوصی و بیاجر و مزد زنان در خانواده سنتی بدبین بوده، و معتقدند که مردان از بیشترین پاداشهای زندگی که همان پول و قدرت و نقش اجتماعی است، بهرهمندند و زنان را از وارد شدن به عرصههای مختلف اجتماعی باز داشتهاند.در صورتی که ازدیاد نسل و پرورش انسانهایی وارسته و کمال یافته، از مهمترین کارکردهای خانواده در اسلام است. اسلام برای تحقق این مهم، روابط آزاد زن و مرد را منع کرده و همگان را به عفت و پاکدامنی دعوت نموده است. ازاینرو، با تأکید بر امر ازدواج، ارتباطات جنسی بیقید و شرط را نهی کرده است.
آنچه امروز به عنوان فمینیسم مطرح است، تهی کردن هر یک از زن و مرد از خصوصیات فطریشان میباشد. روشن است که در این نگرش، بازنده حقیقی زن است. چون مطابق نظام آفرینش حرکت نمیکند؛ بلکه برای اثبات تساوی خود با مرد، در عرصه اجتماع مشاغل مختلف را پذیرفته و عرصه خانواده را ترک گفته و به سازمانهای اجتماعی و تربیتی محوّل کرده است. این روش به فقر عاطفی در محیط خانواده و جامعه منتهی میشود؛ و این به معنای به بازی گرفتن عشق و محبت خانوادگی زن میباشد.
تقابل زن و مرد.
فمینیسم، زن و مرد را نه در کنار یکدیگر، و نه اعضای یک پیکر، که در مقابل یکدیگر میداند.حال اینکه در اسلام، هر یک از زن و مرد میتوانند انسان کامل باشند؛ و زندگی مشترک با همه فراز و نشیبهایی که دارد، به هر دو مربوط میشود. ازاینرو، استثمار «دیگری»، نوعی ظلم به خویشتن محسوب میشود؛ زیرا زن و شوهر مکمل یکدیگرند نه رقیب و دشمن.
نفی ارزشهای اخلاقی
فمینیستها با قطع پیوند میان انسان و خدا، بر حاکمیت انسان تأکید میکنند. اینگونه حاکمیت، بیقید و بندی غرایز و تمایلات را میطلبد؛ و بر این اساس، به ارزشهای الهی یا قراردادهای انسانی وقعی نمینهند. وجود انضباط و قید و بند را عامل محدودیت تلقی میکنند و بدین ترتیب مسئلهای به نام «اخلاق»، ارزش، و موضوعیت خود را از دست میدهد.برخی از گروههای فمینیست، «دین» را ساخته و پرداخته مردان برای کنترل زنان میدانند. این جنبش، با طرح موضوعاتی از قبیل سقط جنین، همجنسبازی زنان، مادر میانجی و… جایی برای تعهدات اخلاقی باقی نگذارده است. و بسیاری از فمینیستهای افراطی را زنان هموسکسوئل (همجنسباز) تشکیل میدهند.
تشابه حقوق زن و مرد.
یکی از مهمترین ایدههای فمینیسم، نادیده انگاشتن تفاوتهای موجود میان زن و مرد است. آنان با شعار تشابه، لطمه جبرانناپذیری به جامعه انسانی، مخصوصا به قشر زن، وارد ساختند.
|
صفحات: 1· 2